یادگاری...
گفت : می خوام برات یه یادگاری بنویسم .
گفتم:کجا ؟ گفت : رو قلبت . گفتم مگه
می تونی ؟ گفت : آره سخت نیست ،
آسونه. گفتم باشه .بنویس تا همیشه
یادگاری بمونه. یه خنجر برداشت . گفتم
این چیه ؟ گفت : سیسسسسس. ساکت
شدم . گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی .
خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت .
دوست دارم دیوونه. اون رفته ، خیلی وقته
، کجا ؟ نمی دونم . اما هنوز زخم خنجرش
یادگاری رو قلبم مونده. دوست دارم
دیوونه......
نویسنده:اتنا
[لبخند]salam doostane aziz webe bahali booood be ma ham sar bezanid.